علت مراجعه کمتر مردان به روانشناس
آوریل 30, 2016برگزاری کارگاه تفسیر آزمون MMPI-2
می 1, 2016اختلال شخصیت خودشیفته نوعی اختلال شخصیت است که در آن فرد خود را بزرگ و مهم میپندارد و به گونهای غلو آمیز احساس توانایی و لیاقت میکند. این بیماران مرکز دنیای خود بوده، از هر جهت ویژه هستند، افادهای بوده و در ذهن خود شخص مشهوری هستند. حس خودپسندی و سزاوار بودن، هرگونه نگرانی درباره نیازها، مشکلات و احساسات دیگران را از ذهن آنان خارج می سازد. آنان متکبر و تحکم آمیز بوده، خود را برتر از دیگران می دانند و از دیگران انتظار احترام و تحسین دارند. هنگامی که خود آنان و جهان اطرافشان نمیتوانند انتظارات غیرواقع گرایانه و ناممکن آنان را برآورده سازند، به طور شایع دچار ناامیدی میشوند.
در ادامه با دو داستان کوتاه ویژگی های این افراد را برسی می کنیم.
داستان اول
استیو در یکی از شهر های کوچک ایالات مرکزی آمریکا زندگی می کرد و به دبیرستان می رفت. او احساس می کرد که از اطرافیان خود برتر و بالاتر است زیرا در کودکی به اروپا ظفر کرده بود. او احساس میکرد در مقایسه با سایر دانش آموزان تافته ی جدا بافته است و بطور کلی از آنچه آن را سلیقه عوامانه در دانش آموزان و دبیران مدرسه اش می دانست متنفر بود. استیو دوستان انگشت شماری داشت و بطور کلی، فردی تودار بود و احساسات و عقاید خود را زیاد بروز نمی داد. با این حال، در اولین سال تحصیل در یک دانشگاه بسیار با پرستیژ در نیویورک، عقاید وی درباره منحصر بفرد بودنش شدت بیشتری گرفتند. او فقط با کسانی دوست می شد که به طبقات بالای جامعه تعلق داشتند یا پدر و مادران آدم حسابی بودند. استیو در کلاس های که به علت برنامه درسی دانشگاه مجبور بود واحد بردارد، با استادان و سایر دانشجویان خود سرد و بی ادب بود و از این که وقت خود را در درس هایی که به مدیر عامل شدن در یک شرکت بزرگ ربطی ندارد تلف می کند ناراحت بود. استیو در کلاس های که مرتبط با مدیریت و بازرگانی بسیار خوب درس می خواند و هوش سرشاری نشان می داد، اما به دروغ می گفت که اطلاعات خود درباره مدیریت و بازرگانی را از پدرش یاد گرفته است که یک تاجر مشهور است و برای وال استریت ژورنال مقاله می نویسد (در حقیقت، پدرش یک مغازه بقالی داشت). با آن که استیو در درس های بسیار خوب می درخشید، به هنگام کارها و پروژه های گروهی، همکلاسی هایش از این که با او کار کنند نفرت داشتند زیرا همیشه آنها را به خاطر اشتباهات کوچک سرزنش می کرد یا آنها را باهم دعوا می انداخت و خودش می ایستاد و جر و بحث آنها را تماشا می کرد. او به ندرت مقاله های خود را خودش می نوشت و می گفت: “وقتی به راحتی می توانم یکی از دانشجویان سال اولی و ساده دل را راضی کنم که برایم مقاله بنویسد،چه لزومی دارد وقت خودم را تلق کنم؟؟!؟! “استیو مستاصلانه به دنبال تحسین، توجه، غبطه، یا حتی ترس از سوی اطرافیانش بود و بسیاری اوقات نیز فکر می کرد واقعا همینطور است، اما همکلاسی هایش او را فردی متکبر و حال به هم زن میدانستند.
داستان دوم
ماتریال ۴۱ ساله و متاهل، برای مشاوره به دفتر یک روانشناس بالینی مراجعه کرده بود. او کارمند بانک بود، در محل کار دائم، با همکارانش مشکل داشت، و از دوره های افسردگی مکرر رنج می برد. او گفت که به طور مرتب شغلش را عوض می کند و همه جا با همکاران اصطکاک شدیدا دارد، مردم معمولا با او با احترامی که شایسته اش است برخورد نمی کنند. به نظر خودش، افسردگی اخیرش این بود که متوجه شده بود مردم او را بخاطر رفتارش دوست ندارد. در شغل فعلی، اندکی قبل از آنکه به روان درمانی مراجعه کند، او را از مقام سوپروایزر تنزل داده بودند زیرا نمیتوانست با زیر دستان خود رفتار و تعامل خوب و صحیح داشته باشد. پایریشا برای روانشناس توضیح داد که همیشه فکر میکند بهتر و بیشتر از همکارانش می داند و گفت که حداکثر آنها نمی توانند مهارت های او را درک کنند و از اینکه چقدر برای کارش وقت میگذارد خبر داشته باشند.پاتریشا کم کم به این نتیجه می رسید که همکارانش ظاهرا از او بدشان می آید. او چند بار تکرار کرد که متصدیان باجه در بانک به مقام و توانایی های او به عنوان مسئول رسیدگی به وام ها و سایر خدمات مالی حسودی می کنند و این موضوع باعث شده است از او بدشان بیاید.
فرد دارای اختلالات خودشیفتگی تقریبا در همه جوانب زندگی خود احساس خود-بزرگ بینی دارد (در خیال یا در رفتار)، نیاز به تعریف و تمجید دیگران دارد، و همدلی ندارد. این وضعیت از اواخر نوجوانی و قبل از اوایل بزرگسالی شروع شده است، در شرایط مختلف حضور دارد، و پنج مورد (یا بیشتر) از موارد زیر آن را نشان میدهند:
- خود-بزرگ بینی دارد و احساس می کند فردی مهم است (مثلا، موفقیت ها و استعدادهای خود را بزرگ جلوه می دهد، و بدون آنکه موفقیت های بزرگی داشته باشد.) انتظار دارد دیگران او را فردی بسیار مهم و خوب بدانند.
- دائم درباره قدرت، موفقیت، هوش، زیبایی، یا عشق ایده آل خیال بافی کند.
- باور دارد که فردی بسیار” خاص” و تافته جدا بافته است و فقط کسانی که خودشان افرادی خاص یا با کلاس هستند می توانند او را درک کنند، یا فقط باید با چنین افرادی رفت و آمد داشته باشد.
- به تمجید و تحسین دیگران به شدت نیاز دارد.
- همیشه حق به جانب است و فکر میکند هر کاری بخواهند می تواند انجام دهد (بدون هیچ منطقی انتظار دارد دیگران در حق او لطف خاصی نجام دهند یا رفتاری متفاوت از دیگران با او داشته باشند، یا به طور اتوماتیک انتظارات و خواسته های او را بر آورده کنند.)
- از دیگران سو استفاده میکند (از آنها استفاده می کند تا به اهداف خود برسد)
- همدلی ندارد، یعنی نمی خواهد احساسات و نیاز دیگران را متوجه شود و به رسمیت بشناسد.
- معمولا حسادت دیگران را میکند یا فکر میکند دیگران حسادت او را می کنند.
- رفتار متکبرانه دارد یا از بالا به دیگران نگاه میکنند.